بفرمایید شام لبنانی
یادداشتهای پراکنده از دیدار با عروس خاورمیانه (شامگاه ششم)
ضیافت شام در قلعه و رستوران سنتی "الساحه" تدارک دیده شده بود. من و همسرم به همراه دو همسفرمان و دو هموطن دیگر که در رفت و آمد دایمی به بیروت و راه بلدمان بودند، راهی ضاحیه در جنوب بیروت شدیم تا خوراکهای لبنانی را مزمزه کنیم.
"الساحه" قریهای شبیه به قلعههای سنگی قدیمی است که مجموعهای از رستوران، موزه، تالارهای پذیرایی، اقامتگاه و... را کنار هم دارد. این مجموعه از آن علامه سیدحسین فضلالله بوده است که درآمد آن صرف امور خیر و سرپرستی ایتام میشود و جالب آنکه شنیدم این مرجع تقلید شیعیان لبنان نزدیک به 3 هزار واحد تجاری گونهگون را در اختیار داشته است.
با آنکه قلعه در منطقه شیعه نشین بیروت و در تملک علامه است، ورود هر کسی با هر دین و مذهبی آزاد است و فضایی زیبا، توریستی و خیره کننده در آن فراهم شده است.
با پرداخت 2 هزار لیر به عنوان ورودی موزه، به فضایی شبیه به موزههای مردم شناسی خودمان وارد شدیم که البته یک سر و گردن از نمونههای وطنی که من دیده بودم بالاتر بود. در فضای تاریک شبانگاهی، در برابر هر غرفه که قرار میگرفتیم، نوری مناسب با فضای غرفه تابیده میشد و صدایی خاص از درون اتاقک برمیخاست و آدمکها شروع به حرکت میکردند. یکی در حال پارچه بافتن آواز می خواند و یکی بچهداری میکرد، یکی حلاجی و دیگری گندمها را آرد میکرد، یکی در حال شخم زدن بود و آن دیگری در حال بند انداختن بر چهره فردی دیگر. یکی بر حباب شیشه میدمید و دیگری پتک بر سندان میکوفت و...
دور میز غذا که استقرار یافتیم، برای پیش غذا نان خشک و روغن زیتون در برابرمان نهادند به همراه زعتر که نوعی ادویه عربی است. "حموس" هم پیش غذای دیگرمان بود که عنصر اصلی آن نخود است که خیسانده و پوست کنده آن را می کوبند و با روغن کنجد میآمیزند و برای تزیینش از دانه های زیتون بهره برده بودند.
"مطبل" پیش غذای دیگری بود که بادمجان پوست کنده و کباب کرده را کوفته و ارده و ادویههایی بدان افزوده بودند. این نخستین باری بود که نوعی از بادمجان را میخوردم که من شهره دوستان و اقوامم به نخوردن بادمجان!
دو نوع سالاد هم زینت بخش میز غذا شده بود که یکی را "فتوش" میخواندند و دیگری را "تبولی". فتوش شبیه به سالاد شیرازی خودمان بود با قطعات خرد شده خیار، گوجه، پیاز، کاهو و فلفل و تبولی مخلوطی از سبزیهای خرد شده به ویژه نعنا و جعفری بود به همراه لیمو، روغن زیتون و ادویه.
یکی دو نوع کوفته و نوعی گوشت آبپز شده هم در کنار نانهای داغ و بسیار خوشمزه، ترکیب پیش غذا را تا بدان حد کامل کرده بود که دیگر جایی برای غذای اصلی باقی نمیماند!
نوبت به غذای اصلی که رسید، عذاب ما شروع شد. سیر شدن از پیش غذاهای متنوع از یک سو و دشواری چشم بستن بر انواع کبابهای عربی از سوی دیگر!
انواع کباب و چنجه و فیله و جوجه که هریک با نمونههای ایرانی خود تفاوتهایی داشتند. برای نمونه کباب کوبیده لبنانی اندکی سبزی مخلوط با گوشت داشت و از همه دلپذیرتر، نوعی مرغ کباب شده مسطح که طعمی خاص و لذیذ داشت.
سبد متنوع میوه با چند آواکادو که بر بالای آن خودنمایی میکرد از راه رسید و پایان ضیافت شام را اعلام کرد و در همین حال مزهپرانی یکی از هم سفرهایها اوقات خوش و مفرحی را رقم میزد.
نوشیدن جرعهای از قهوهای بسیار تلخ که به شیوهای سنتی کوبیده و آماده شده بود، آخرین بخش از این ضیافت بود و پر کردن انبان شکم در آن شب به یادماندنی، ناگزیرمان کرد تا پس از بازگشت به هتل تا پاسی از شب گذشته را به قدمزنی در کنار ساحل مدیترانه بپردازیم.